وقتی افسردگی از پلهها بالا میرود
ساکنان بزرگترین بافت پلکانی شهر تهران از مشکلات همسایگی با شیب ناتمام زرگنده میگویند.
تصورش سخت است اما همین کوچهها و گذرهای پر از پله که اتفاقا عکسخور خوبی هم دارند، بهسادگی میتوانند بلای جان ساکنانش باشند و رنگ و روی آسایش را از یک محله بگیرند. میپرسید چطور؟ کافیست گذرتان به این کوچهها در کلانشهری مثل تهران بیفتد تا از نزدیک با فقر، اعتیاد و دیگر آسیبهایی که گریبان این محلهها را گرفته روبهرو شوید. زرگنده، بزرگترین بافت پلکانی پایتخت را به نام خود سند زده و بیشترین بار این مشکلات را به گردن گرفته است؛ دغدغههای سادهای که زندگی در چنین بافت شهریای را برای ساکنانش هر روز پیچیدهتر از قبل میکند.
بخش مهمی از جمعیت زرگنده را مهاجران همدانیای تشکیل میدهند که برای کار به تهران آمده بودند. آن سالها جوان بودند و عبور از کوچههای پرشیب و بالا و پایین رفتن از پلهها برایشان کاری نداشت، اما امروز همانها پیر و سالخورده شدهاند و رفتوآمد بسیار در این گذرها، رمق پاهایشان را گرفته است. آنهایی که حقوق و پساندازی داشتند عطای محله را به لقایش بخشیده و آن را ترک کردهاند و آنهایی که وسعشان به جابهجایی نمیرسید، ماندهاند و روزبهروز مصایب و مشکلات تازه را رصد میکنند. قدمخیر کشانی، یکی از این ساکنان سالخورده است. خانهاش کنج کوچکی از کوچه شهیدکشانی را اشغال کرده و حتی برای رفتن به پستوی تنگ و باریکی که آشپزخانه نام دارد هم باید از یکی، دو پله بالا برود؛ همانطور که اتاق خواب و دیگر اتاقهای خانه در فضاهای غیرهمسطح متعددی بنا شدهاند. پیرزن میکوبد روی زانوهایی که دیگر بهراحتی تا نمیشوند و میگوید: «زندگی در این محله و این خانه پا میخواهد.» که او ندارد. دو هفتهای است که پایش را از خانه بیرون نگذاشته. با شوهر پیرش و دختر و نوهای که از بیماری رنج میبرند، زندگی میکند. خانهاش یکی از بیشمار خانههای در باریک و نقلی این محله است که فرصت ساختوساز پیدا نکرده است. خانههای متروکه همسایهها و کلنگی بودن خانه نقلی خودشان، مدتهاست خواب خوش را از او و خانوادهاش سلب کرده است.
قدمخیر میگوید: «هر سالی که از عمر این محله و خانههایش گذشت، مشکلات ما هم بیشتر و بیشتر شد. آنهایی که توانش را داشتند از این محله رفتند و برخی از خانههای قدیمی متروکه شدند. سالهاست معتادان و بیخانمانها به برخی از این خانهها رفتوآمد میکنند. درست خانه دیوار به دیوار ما تبدیل به پاتوقی برای معتادان شده است. غروب که میشود از بالای دیوار خود را راحت به خانه میرسانند و مواد مصرف میکنند. گاهی هم که دستشان برسد وسایل ما را از حیاط خانه میدزدند.»
به بیخوابی شبهای طولانی عادت کرده؛ چراکه نگران جان فرزند و نوهاش است. برای همین هم از 4سال پیش تا امروز تصمیم گرفته شبها بیدار باشد و گَل دیوار را بپاید که کسی از آن به داخل خانه نپرد. او میگوید: «محله که خالی از سکنه میشود برای اندک آدمهای باقیمانده آرامشی نمیماند. از طرفی خانهها هم قدیمی شده و با یک لگد، درهای لاغر و بیجان باز میشوند. گرچه چیز ارزشمندی در خانه نیست، اما توان مالیاش را نداریم که همین وسایل را دوباره تهیه کنیم. هرچه هست آشیانهمان را با اینها گرم میکنیم. سالهاست آب خوش از گلوی ما پایین نرفته و خواب راحت به چشممان نیامده. هر شب یا من یا شوهرم بیدار میمانیم تا نکند معتادی از بالای دیوار به خانه ما بیاید. گاهی هم که خسته میشویم نصف شب نوبتمان را با هم عوض میکنیم؛ یکی میخوابد و آن دیگری بیدار میماند و کشیک میدهد.»
همسایههای اتوبان
همسایگی با اتوبان صدر، وجود خانههای متروکه و کم بودن رفتوآمد در کوچهها، کوچههای پر از شیب و پرپله محله زرگنده و درب دوم را به پاتوقی برای معتادان تبدیل کرده است. اهالی این کوچهها متفقالقول هستند که چند خانه در این محله به آشپزخانه تولید شیشه تبدیل شدهاند، اما از دردسرهای نشان دادن این خانههای قدیمی میترسند. درست آخرین کوچه قبل از اتوبان که کوچهای باریک و بنبست است، از ساعات اولیه غروب به محلی برای رفتوآمد معتادان تبدیل میشود؛ افرادی که برای خرید مواد به اینجا میآیند یا بهدنبال پیدا کردن مکانی دنج برای مصرف هستند. محمد اسکندری، از اهالی قدیمی زرگنده میگوید: «شیب این محله باعث دردسرهای زیادی برای ما شدهاست؛ بهخصوص برای خانههایی که بهخاطر مشکل سند یا هزینههای ساخت و ساز، هنوز نوسازی نشدهاند. جوانان محله به محض اینکه بتوانند جایی برای زندگی پیدا کنند اینجا را ترک میکنند. برای همین در خانههای قدیمی محله معمولا فقط پیرمردها و پیرزنها سکونت دارند.»
زمستانها، هفتهای نیست که دست و پایی بهدلیل سر خوردن در برف و یخ کوچه نشکند. برای همین هم سالمندان ترجیح میدهند در خانه بمانند و تا زمان بند آمدن بارشها و آب شدن برف و یخها در کوچه تردد نکنند؛ برای همین افسردگی در کمین اغلب این ساکنان است. اسکندری میگوید: «گاهی چند ماه میشود که سالمندان ساکن محله از خانه بیرون نمیروند؛ چون از زمین خوردن در پلههای برفی و بارانی میترسند. حتی اگر کسی بیمار هم شود، آمبولانس و خودروی امدادی نمیتواند تا جلوی در خانه برود و با هزار مکافات باید فرد مصدوم یا بیمار را به آمبولانس منتقل کنند. حالا فکرش را بکنید که فرد، بیمار قلبی باشد و باید تا جای ممکن از تکان دادن او خودداری شود! همه این موضوعات ساده است که زندگی را برای سالمندان ساکن زرگنده و درب دوم و دیگر محلات پلکانی شهر سخت میکند.»
بهدنبال آسایش
همسایگی با اتوبان در سالهای گذشته بهسختیهای زندگی در محلههای مختلف اضافه کرده است. ازجمله سروصدایی که آرامش را از اهالی گرفته و بیماریهای عصبی را در این محله شایعتر از قبل کرده است. اسکندری میگوید: «بخش مهمی از آرامش روحی و روانی هر خانوادهای، به محله و آسایشی که محل سکونت به آدمها میدهد، بستگی دارد. نبود این آسایش باعث شده تا همسایهها دل خوشی از روزگاری که سپری میکنند نداشته باشند. همینکه بهدلیل مسائل مالی امکان جابهجایی هم ندارند، باعث شده تا احساس گیرافتادن در مخمصهای غیرقابل حل را تجربه کنند.»
بزرگترین بافت پلکانی شهر تهران که لوکیشن بسیاری از فیلمهای تلویزیونی و سینمایی بوده و اینفلوئنسرهای زیادی با آن عکسهای مکشمرگ ما میگیرند، دل ساکنانش را از تجمع مشکلات فراوان، خون کرده است. اهالی زرگنده و درب دوم، بهخصوص ساکنان خیابانهای عمرانی و کشانی، وجود همین پلهها را مسبب مشکلات این روزهای خود میدانند؛ مشکلاتی که گاه به محروم شدن از دیدن فرزندان و نوهها ختم میشود و گاه اضطراب نرسیدن امداد و اورژانس در مواقع ضروری را در دلشان تازه نگه میدارد. اسکندری میگوید: «بسیاری از اهالی محله از کار افتاده نیستند، اما اینکه امکان تردد در محله را ندارند به آنها حس از کار افتادگی میدهد. شاید موضوع بیاهمیتی بهنظر برسد، اما بسیاری از اهالی حتی حسرت خوردن نان تازه را هم به دل دارند؛ چراکه مجبورند به اندازه مصرف یکی، دو هفته خود خرید کنند یا حتی برای جابهجا کردن خریدها هم به کمک دیگران نیازمند هستند.»
جامعه، ترکیبی از کالبد و جمعیت
شاید ترکیبی از دو یا چند مشکلی که در محلهای مثل زرگنده تهران به چشم میخورد را در برخی محلات دیگر پایتخت هم دیده باشید؛ از حضور معتادان متجاهر و خانههای متروکه گرفته تا کوچههایی که امکان تردد در آن بهراحتی برای ساکنانش فراهم نیست. اما ترکیبی از همه مشکلات کالبدی و جمعیتی در این محله است که نارضایتی را به ساکنانش تحمیل کرده است؛ مثلا ساکنان این محله تا دو دهه پیش و قبل از رسیدن به سن کهنسالی، با مشکلات کمتری نسبت به امروز در همین محله زندگی میکردند. بهگفته دکتر اردشیر گراوند، جامعهشناس، مجموعهای از همه شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و کالبدی است که کیفیت زندگی مردم در یک محله مشخص را تعیین میکند. او میگوید: «بهطور کلی کالبد محلی عامل تعیینکنندهای در میزان رضایت مردم ساکن در هر محله است. اما اینکه چه میزان از این نارضایتی بهدلیل بافت غیرجمعیتی است و چه میزان بهدلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی جمعیتی، باید مورد به مورد در هر محله بررسی شود. اما میدانیم طبیعی است که ساماندهی شدن و بهسازی محلات در رفتار مردم آن محله تأثیر مثبتی دارد و گاهی باعث ایجاد تغییرات بسیار محسوسی میشود.»
افزایش تعامل در محله، رضایت از زندگی و شاد بودن ساکنان محله، و افزایش تعلق محلی همان چیزی است که یک بافت متناسب با جمعیت میتواند به ساکنان هر محله بدهد. گراوند میگوید: «به همین میزان، بافت جمعیتی و اجتماعی هر محله هم میتواند تأثیر زیادی در رضایت یا نارضایتی اهالی یک محله داشته باشد. برای مثال بافت متراکم محله حر تهران را درنظر بگیرید که شباهت زیادی به بافت محلهای مثل مولوی و شوش دارد، اما بافت جمعیتی و اجتماعی این دو محله است که با هم تفاوت دارد. همین تفاوت هم باعث شده تا ساکنان محله حر رضایت نسبیای از محله خود داشته باشند و در عوض ساکنان محله هرندی از زندگی در این محله راضی نباشند.»
بهگفته گراوند، عوامل متعددی با چندین وجه در شکلگیری این دو کالبد شهری و جمعیتی مؤثر هستند که حضور یا غیبت هر کدام از این عوامل میتواند نتیجه را برای اهالی یک محله تغییر دهد. عدمامکان استفاده از ظرفیتهای محلی و نبود فرصت کافی برای زندگی اجتماعی در محله هم یکی از این عوامل است که با پیر شدن جمعیت محلهای مثل زرگنده در آن به چشم میآید. گراوند میگوید: «ساکنان قدیمی یک محله ممکن است حتی با وجود مشکلات متعدد، حاضر به مهاجرت به محلهای دیگر نباشند؛ چراکه در این افراد حس تعلق محلی شکل گرفته است. این افراد نسبت به جایی که در آن زندگی میکنند احساس مسئولیت بیشتری دارند و بیش از اینکه دلشان بخواهد آنجا را ترک کنند، خواستار اصلاح و بهبود محله هستند. این همان چیزی است که به آن تعلق محلی میگوییم و علاوه بر ایجاد، باید بتوانیم با راهکارهای درست آن را حفظ کنیم؛ بنابراین قبل از اینکه بهدنبال چرایی عدمجابهجایی ساکنان سالخورده از یک محله باشیم، بهتر است به این فکر کنیم که چگونه میتوان رضایتمندی این افراد را جلب کرد و آنها را در محلهای که به آن تعلق خاطر دارند، حفظ کرد.»
این جامعهشناس وجود تعلق محلی در جمعیت جوان پایتخت را کمتر از جمعیت قدیمی و سالخورده این شهر میداند و میگوید: «اغلب جوانانی که به قصد پیشرفت به تهران مهاجرت میکنند محله خود را براساس شرایط اقتصادی و وسعشان انتخاب میکنند. این جمعیت به محض اینکه توان جابهجایی از یک محله را داشته باشند آنجا را ترک کرده و به محلهای دیگر میروند. در چنین شرایطی میبینیم که ساکنان، محله را نه بهعنوان محل سکون و آرامش، بلکه بهعنوان محلی برای گذران شرایط فعلی میشناسند. برای همین ممکن است چندان به فکر تغییرات مثبت در جامعهای که در آن زندگی میکنند، نباشند. اما جمعیت سالخورده هر محلهای معمولا بهدلیل احساس علاقهای که به محله خود دارند، برای آبادی آن تلاش میکنند و بهبود شرایط برایش موضوعی مهم است که باید به آن پرداخت.» /مرضیه موسوی؛ همشهری
نظرات